از در يار گذر نتوان کرد

شاعر : فخرالدين عراقي

رخ سوي يار دگر نتوان کرداز در يار گذر نتوان کرد
بر سر کوش گذر نتوان کردناگذشته ز سر هر دو جهان
صبر ازين بيش مگر نتوان کردزان چنان رخ، که تمناي دل است
به چنان روي نظر نتوان کردبا چنين ديده، که پرخوناب است
ياد حلوا و شکر نتوان کردچون حديث لب شيرينش رود
دل ازين شيفته‌تر نتوان کردسخن زلف مشوش بگذار
راز خود جمله سمر نتوان کردقصه‌ي درد دل خود چه کنم؟
از طرب بيش حذر نتوان کردغم او مايه‌ي عيش و طرب است
غمش از سينه به در نتوان کردگرچه دل خون شود از تيمارش
که از آن هيچ خبر نتوان کردابتلايي است درين راه مرا
محنت آباد مقر نتوان کردگفتم: اي دل، بگذر زين منزل
زود از آنجاي سفر نتوان کردگفت: جايي که عراقي باشد